سرخط خبرها

یادی از احمد عزیزی، شاعر آیینی و انقلابی، هم زمان با سالروز درگذشتش| راویِ «ملکوت تکلّم»

  • کد خبر: ۲۱۵۷۷۹
  • ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۲۷
یادی از احمد عزیزی، شاعر آیینی و انقلابی، هم زمان با سالروز درگذشتش| راویِ «ملکوت تکلّم»
احمد عزیزی در شعر انقلاب و در عرصه شعر دینی یک چهره تنها و منحصر به فرد باقی ماند. زبان و بیان خاص او در شعرهایش، ویژه خود او ماند. زبان و بیان عزیزی با تخیل عجیب و غریب گسترده او هم خوانی داشت و به همین خاطر تأثیرات او در شعر دیگر شاعران انقلاب ردیابی می‌شود.

به گزارش شهرآرانیوز، احمد کودکی بود اهل سرپل ذهاب. از همان سال‌های نخست کودکی علاقه زیادی به عشایر سیاه چادر داشت و همیشه روز‌ها را در کنار آن‌ها می‌گذراند. منظره‌های زیبای طبیعت و زلالی روح عشایر اثر زیادی بر طبع این کودک می‌گذاشت. احمد پیش از آنکه به مدرسه برود خواندن و نوشتن را بدون داشتن معلم و تنها از روی کنجکاوی و تأمل و دقت از نوشته روی تابلو‌ها و اسامی خیابان‌ها به خوبی فراگرفت.

پس از اینکه وارد مدرسه شد همه می‌دانستند که احمد یک سروگردن از بقیه دانش آموزان جلوتر است. بهتر از بقیه می‌خواند و می‌نویسد. پس از گذشت سال‌ها طبع روان او نیز خودنمایی می‌کرد و کم کم شعر می‌سرود. حالا احمد جوان بین
هم سن و سالان خود به عنوان شاعر شناخته شده بود. برخی از اهالی شعر و ادب او را می‌شناختند به همین دلیل بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دعوت شمس آل احمد به تهران آمد و موفق به دیدار شهید مطهری شد.

شهریور سال ۵۹ جنگ آغاز و غرب و جنوب غرب کشور درگیر جنگی نابرابر شده بود. احمد عزیزی با آغاز جنگ تحمیلی به همراه خانواده به تهران آمد و سپس برای مدتی ساکن شهرستان نور شد، اما پس از مدتی دوباره به تهران بازگشت. در روز‌های نخست اقامتش در تهران همکاری اش با روزنامه جمهوری اسلامی آغاز شد. داستان زندگی او و حضورش در تهران شباهت‌های زیادی با زندگی رفیق شفیقش یوسفعلی میرشکاک داشت. میرشکاک هم در همان سال‌ها با روزنامه جمهوری اسلامی همکاری می‌کرد و یادداشت‌ها و اشعارش در آنجا منتشر می‌شد.

در همان سال‌ها بود که میرشکاک و احمد عزیزی با مرتضی آوینی آشنا شدند. رشته این ارتباط محکم شد و تا زمان شهادت آوینی دل باخته او بودند. یوسفعلی میرشکاک در وصف احمد عزیزی می‌گفت: نه کیستی احمد شناختنی است و نه چیستی او. سال‌ها با او هم نفس بوده ام و علی رغم وقوف بر بسیاری از وجوه هستی او، همواره چیزی از خارق اجماع بودن در وی می‌دیدم. تازه بود و تازه گو و هیچ گاه متوقف نمی‌شد. احمد سراپا عشق به زندگی و مواهب حیات بود و به همه چیز عشق می‌ورزید و در هیچ چیز زشتی و پلشتی نمی‌دید، مگر زود فراموش می‌کرد، زیرا برای کینه ورزیدن به جهان چشم نگشوده بود.

حالا نام و آوازه احمد و قریحه نابش در بین شاعران کشور طنین انداز شده بود. وقتی دفتر شعر او با نام «کفش‌های مکاشفه» در سال ۶۷ منتشر شد بسیاری از شاعران، طبع روان و ترکیب بندی‌های اعجاب انگیزش را می‌ستودند. شعری که در وصف امام (ره) سروده بود تحسین بسیاری از شاعران را برانگیخته بود. او طبع خود را در خدمت شعر انقلاب قرار داد.

احمد عزیزی در شعر انقلاب و در عرصه شعر دینی یک چهره تنها و منحصر به فرد باقی ماند. زبان و بیان خاص او در شعرهایش، ویژه خود او ماند. زبان و بیان عزیزی با تخیل عجیب و غریب گسترده او هم خوانی داشت و به همین خاطر تأثیرات او در شعر دیگر شاعران انقلاب ردیابی می‌شود. شاعران انقلاب نوعی انتظام و التزام به سنت ادبی و دایره واژگانی سنت ادبی در کارهایشان وجود دارد، اما احمد عزیزی برخلاف آن‌ها دایره واژگانی جدیدی را به شعر پیشنهاد کرد که برخاسته از تخیل بی نظیر اوست.
شاید این تخیل او برگرفته از همان سال‌های نخست کودکی باشد که با عشایر سیاه چادر دمخور بود. تخیل وصف ناپذیر احمد برگرفته از حس زلال آن‌ها بود. او خود نیز در یکی از اشعارش به این تأثیرپذیری اشاره کرده است.

دفتر شعر «کفش‌های مکاشفه» با این مثنوی آغاز می‌شود که:
زادگاه من درخت بید بود/ سال‌ها همسایه ام خورشید بود
شاپرک بودم مرا پرواز برد/ هر پرم را یک نسیم ناز برد
مادر من دختر مهتاب بود/ من به دنیا آمدم او خواب بود
داستان‌ها دوستانم بوده اند/ قصه‌ها ورد زبانم بوده اند
مثل همسالان شبنم زاد خود/ پر کشیدم من هم از میلاد خود
این ابیات بهترین توصیف حالات احمد عزیزی از بیان خود اوست.

ارتباط عاطفی او با رهبر معظم انقلاب نیز در بین شاعران زبانزد بود. او در همان سال‌های نخست حضورش در تهران با حمایت رهبر انقلاب توانست خانه‌ای فراهم کند که یکی از مهم‌ترین مشکلاتش از سوی ایشان حل شد.

احمد عزیزی در سال ۱۳۸۶ دچار بیماری شد که هیچ کس گمان نمی‌کرد این بیماری شاعر خوش قریحه و خوش بیان انقلاب را وادار به سکوتی اجباری کند. او در ۱۵ اسفند ۱۳۸۶ بر اثر اختلالات کلیوی دچار اغما و در بیمارستان امام رضا (ع) کرمانشاه بستری شد و پس از آن مدت ۹ سال را (تا پایان عمر) در سطح هشیاری کمتر از نرمال سپری کرد.

حال عمومی او پس از سه سال به حدی رسید که وی نسبت به محرک‌های بیرونی، پاسخ‌های غیر کلامی نشان می‌داد و فقط می‌توانست سخنان اطرافیان را بشنود. رهبر انقلاب در سال ۹۰ و در روز‌های حضور در کرمانشاه به عیادت او رفتند. ایشان در یکی از بیاناتشان در دیدار با شعرا گفتند: «خدا ان شاء ا... عزیزی را شفا دهد. یک غصه‌ای شده در دل ما ماجرای عزیزی.»
سرانجام احمد عزیزی در ۱۶ اسفند سال ۹۵ برای همیشه از میان ما رفت و دوستانش را در فراق خود داغ دار کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->